محمدناصر حقخواه | شهرآرانیوز - رسیدن به حقیقت یک اتفاق یا یک شخصیت و تفاوت آن با سایهای از حقیقت و بدلیبودن تقلید، از زمان افلاطون تا امروز و در آرای متفکران پستمدرن، محل بحث بوده است. به نظر بعضی، این روزها بهخصوص با گسترش عجیب شبکههای اجتماعی، ما در احاطه تصویرهایی قرار داریم که تفاوتگذاشتن بین اصل و بدل را از همیشه سختتر کرده است. بر این اساس بعضی سینماگران با کمترین تلاش میتوانند عین یک چیز را بهجای اصل آن جا بزنند و تماشاچی را فریب دهند.
اما فیلمی که امروز از آن میخوانید، یکی از اندک آثار این روزهاست که بهجای پرداختن به ساخت تصویری از یک تصویر دیگر و جعل یک جعل، روی انسان و میل او عمیق شده و تا حد ممکن به واقعیت احساسات متناقض بشر نزدیک شده است. مرتضی فرش بافت «تومان» را به ۴ فصل تقسیم کرده و ایده اصلی و شخصیت محوریاش را فصل به فصل پرورش داده است تا به ثمر برسد. در فیلم از قمار و عشق و خشونت و تقدیر حرف زده میشود؛ مفاهیمی که آنقدر در فیلمها و سریالها و رمانها دستمایه شدهاند که میتوانند بهراحتی دچار کلیشه و افتادن به دام شباهتهای متقلبانه شوند یا با تکرار و تأکیدهای بیهوده به اثری زیادهگو تبدیل شوند که تماشاچی را کمهوش میپندارند. اما فرشباف با تیزهوشی بهجای اینکه از عشق و بخت و اقبال و خشونت سایهای در فیلمش بیاورد، در تکتک لحظات سعی کرده است چیز جدیدی بسازد و توانسته فیلمی ۱۳۴ دقیقهای را که در سینمای ایران اتفاقی نادر است، خوشریتم و بدون لغزش در سکون و افتادن به دام پرحرفی پیش ببرد؛ که البته خود این خوشریتمی و مینیمالیسم و ساخت تصاویر بدیع هم در سینمای ایران نادر است!
فرورفتن بیش از این در فیلمنامه و شکل روایت آن موجب لورفتن داستان خواهد شد. به همین دلیل با قراردادن محور اصلی بحث، یعنی تلاش برای پرداختن به حقیقت بهجای ساختن تصویری جعلی و همچنین کمینهگرایی بهجای تفصیل، درباره دیگر لحظات فیلم بحث میکنیم. فیلمبردار «تومان»، مرتضی نجفی، که هم در جشنواره فجر سیمرغ گرفت و هم در جشن اخیر حافظ تندیس برد، بهجای ترس از کلیشهشکنی، با برداشتهای بلند و بدون قطع، استفاده از نورهای تند و جاهطلبانه و با درست بهتصویرکشیدن ایدههای بصری کارگردان، در جاهایی که باید تأکید گذاشته شود، بهشدت تأکید گذاشته و از بعضی لحظات و اتفاقات هم بهدرستی گذشته است.
مینیمالیسم در روایت بصری هم به کمال رعایت شده است و بازیگوشیهایی مثل نشانندادن بعضی شخصیتها یا گمکردن عمدی شخصیت اصلی در یک جمعیت زیاد، توانسته است هم ایده کارگردان را در قالبی بصری بازتاب بدهد و هم هنرنمایی شخصی فیلمبردار را با گرفتن قابهای بدیع و کمتر دیدهشده به رخ بکشد. ۲ عنصر مینیمالیسم و پرهیز از افتادن به دام تقلید از نمونههای موجود، در بازیهای فیلم هم امتداد یافته است.
میرسعید مولویان، بازیگر اصلی فیلم، برای اهالی تئاتر اسم ناآشنایی نیست و پیش از درخشش اخیر او در «تومان»، بر صحنه تئاتر حکم میراند، اما بازی درخشان و کمنظیرش نهتنها باعث شناختهشدن او در سینمای ایران شد، بلکه به تکامل ایدههای اولیه کارگردان در ساخت یک شخصیت عجیب، ولی باورپذیر کمک کرد. ایمان صیادبرهانی را هم که خواننده گروه او و دوستانش است، پیش از این بر صحنه تئاتر دیده بودیم و او هم در فیلم با استفاده از فیزیک ویژهاش درخشیده است. حضور کوتاه پردیس احمدیه که در فضای مردانه فیلم کم، اما درخشان بود و حضور مجتبی پیرزاده که دریافته بود با حضور در بیشتر صحنهها باید در ایفای نقش مکمل، کم باشد تا خوب باشد، بهشدت به فیلم کمک کرده است. درمجموع «تومان» ستاره شاخص و کارگردان نامداری ندارد، اما با گسترش درست چند پیرنگ و تأکید کم، اما مؤثر روی ایدههایی مثل تضاد طبقاتی و فقر و آز توانسته است فیلمی یکدست و بدون حشو و زواید بیافریند؛ البته با قابهایی درخشان و لحظاتی اثرگذار و بازیهایی پرجزئیات. فیلمی که دیدنش از تماشای خیلی فیلمهای روی پرده لذتبخشتر است.
در ادامه بخوانید
نگاهی کوتاه به فیلم «تومان» | سرکش مثل اسبی که سوارکارش را زمین میزند
پرسشهایی بدون پاسخ درباره «قهرمان» و سینمای اصغر فرهادی
نگاهی به فیلم «پوست» یا چطور با منشور قصه، شیشه طلسم سینمای ایران را بشکنیم؟